Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Careers
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7203 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
rest and recuperation
U
عقب بردن پرسنل برای استراحت و تجدید قوا
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
half area
U
محل توقف سربازان در حین حرکت برای تجدید سازمان یاگرفتن مهمات یا استراحت
rallied
U
تجمع برای تجدید قوایا تجدید سازمان
rallies
U
تجمع برای تجدید قوایا تجدید سازمان
rally
U
تجمع برای تجدید قوایا تجدید سازمان
leave area
U
منطقه استراحت پرسنل درپشت منطقه مواصلات
dwellings
U
پیاده شدن برای استراحت
bucket step
U
فیکس کردن پا برای استراحت
dwelling
U
پیاده شدن برای استراحت
constructive school credit
U
بورس تحصیلی برای پرسنل شایسته نظامی
troop space
U
جای انفرادی در هواپیما یاکشتی محوطه لازم برای تامین جا برای حمل پرسنل وبارهای انفرادی انها درکشتی یا هواپیما
change up
U
جهشهای کوتاه برای استراحت بازو
change of pace
U
جهشهای کوتاه برای استراحت بازو
operating strenght
U
پرسنل حاضر به خدمت پرسنل موجود یکان
truces
U
وقتی که برای تنفس و استراحت داده میشود
truce
U
وقتی که برای تنفس و استراحت داده میشود
blockhouse
U
ساختمان محکمی نزدیک سکوی پرتاب برای محافظت پرسنل
manning the rail
U
گماردن پرسنل به دور ناو یاوسیله برای انجام تشریفات
coffee break
U
تعطیل چند دقیقهای کار برای استراحت و صرف قهوه
coffee breaks
U
تعطیل چند دقیقهای کار برای استراحت و صرف قهوه
lounging
U
اطاق استراحت سالن استراحت صندلی راحتی
lounge
U
اطاق استراحت سالن استراحت صندلی راحتی
lounged
U
اطاق استراحت سالن استراحت صندلی راحتی
lounges
U
اطاق استراحت سالن استراحت صندلی راحتی
technical escort
U
پرسنل فنی متخصصی که همراه یک وسیله برای نصب یا اموزش یا کار انداختن ان حرکت می کنند
paces
U
شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
pace
U
شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
paced
U
شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
staffing guide
U
کتاب راهنمای پرسنل ستاد یاکتاب راهنمای انتخاب وتشکیل پرسنل ستادی
satyagraha
U
اصطلاح ابداعی گاندی پیشوای نهضت ملی هند برای به کار بردن قدرت روحی به جای خشونت وشدت عمل برای وصول به اهداف سیاسی و اجتماعی
staging area
U
منطقه بارگیری پرسنل و وسایل دربین راه منطقه سوخت گیری و اماده شدن برای پرواز
bureau of naval personnel
U
اداره پرسنل نیروی دریایی دفتر پرسنل دریایی
It's to take away.
برای بردن است.
laughter
U
مسابقه اسان برای بردن
pantechnicon van
U
یکجوربارکش برای بردن اثاثیه
serves
U
گذراندن به سر بردن صودمند بودن برای
serve
U
گذراندن به سر بردن صودمند بودن برای
sinking line
U
نخی برای فرو بردن زیر اب
match point
U
اخرین امتیاز برای بردن مسابقه
importing
U
بردن محصولات به کشوری برای فروش
imported
U
بردن محصولات به کشوری برای فروش
match points
U
اخرین امتیاز برای بردن مسابقه
laparotomy
U
شکافتن شکم برای پی بردن به بیماری
import
U
بردن محصولات به کشوری برای فروش
served
U
گذراندن به سر بردن صودمند بودن برای
rallying points
U
محل تجمع برای تجدید قوا محل جمع اوری یکانها یا خودروها
rallying point
U
محل تجمع برای تجدید قوا محل جمع اوری یکانها یا خودروها
polyonging
U
بکار بردن چند نام برای یک چیز
polyonymy
U
بکار بردن چند نام برای یک چیز
fin
U
جلو و عقب بردن بازو در اب برای حرکت
fins
U
جلو و عقب بردن بازو در اب برای حرکت
make something out
<idiom>
U
ازپیش بردن برای دیدن یا خواندن چیزی
tumbrel or bril
U
ارابه دو چرخه برای بردن مهمات و ادوات
resupply
U
تجدید اماد تجدید تدارکات
herbicides
U
عاملی که برای از بین بردن علف ها وگیاهان بکارمیرود
dipsey sinker
U
نوعی وزنه برای فرو بردن قلاب ماهیگیری
herbicide
U
عاملی که برای از بین بردن علف ها وگیاهان بکارمیرود
cool out
U
راه بردن اسب برای خشک شدن عرق
to offshore something
U
چیزی را
[برای سود بیشتر]
به خارج
[از کشور]
بردن
[اقتصاد]
mirror writing shadow reading
U
کامپیوتر میزبان با دو دیسک فیزیکی برای بالا بردن سرعت دسترسی
world bank
U
بانک جهانی یا بانک بین المللی تجدید ابادانی و توسعه که هدفش کمک به کشورهای عضو برای رشداقتصادی از طرق مختلفه میباشد
bombed out
U
تابعی در برنامه برای ایجاد خرابی و از بین بردن داده در یک زمان مشخص
bombed
U
تابعی در برنامه برای ایجاد خرابی و از بین بردن داده در یک زمان مشخص
bomb
U
تابعی در برنامه برای ایجاد خرابی و از بین بردن داده در یک زمان مشخص
bombs
U
تابعی در برنامه برای ایجاد خرابی و از بین بردن داده در یک زمان مشخص
lift
U
بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
salomon damper
U
خفه کن دینامیکی برای بالانس میل لنگ و از بین بردن نیرهای نوسانی
lifted
U
بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
lifts
U
بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
lifting
U
بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
walking ring
U
پیست بیضی شکل برای راه بردن و گرم کردن اسب پیش از مسابقه
long shot
U
شانس کمی برای برنده شدن دارد نوعی شرط که احتمال بردن ان کم است
personnel
U
پرسنل
staffs
U
پرسنل
staffed
U
پرسنل
staff
U
پرسنل
imbibed
U
تحلیل بردن فرو بردن
imbibes
U
تحلیل بردن فرو بردن
imbibing
U
تحلیل بردن فرو بردن
to push out
U
پیش بردن جلو بردن
imbibe
U
تحلیل بردن فرو بردن
adjutant general
U
دایره پرسنل
cadre
U
پرسنل پیمانی
cadres
U
پرسنل پیمانی
intransit strenth
U
پرسنل سیال
complement
U
پرسنل سازمانی
complemented
U
پرسنل سازمانی
complements
U
پرسنل سازمانی
trooped
U
پرسنل دار
complementing
U
پرسنل سازمانی
troop
U
پرسنل دار
trooping
U
پرسنل دار
crewing
U
پرسنل ناو
crews
U
پرسنل ناو
personnel officer
U
افسر پرسنل
permanent party
U
پرسنل دایمی
operating personnel
U
پرسنل فعال
ship's company
U
پرسنل ناو
turout
U
تجمع پرسنل
all hands
U
کلیه پرسنل
crew
U
پرسنل ناو
shipmate
U
پرسنل هم ناو
crewed
U
پرسنل ناو
operations personal
U
پرسنل عملیات
station complement
U
پرسنل خدماتی پایگاه
proceed time
U
زمان انتقال پرسنل
evacuees
U
پرسنل تخلیه شده
nonoperating strength
U
پرسنل غیر فعال
administrative acceptees
U
پرسنل پذیرفته شده
evacuee
U
پرسنل تخلیه شده
manpower cieling
U
سطح استعداد پرسنل
lag rate
U
میزان کسری پرسنل
quarters
U
محل اسایشگاه پرسنل
staff
U
پرسنل ستاد ستادی
staffs
U
پرسنل ستاد ستادی
service number
U
شماره خدمتی پرسنل
staffed
U
پرسنل ستاد ستادی
military pay order
U
لیست حقوقی پرسنل
station complement
U
پرسنل ثابت یک پایگاه
ration method
U
روش تغذیه پرسنل
turout
U
جمع شدن پرسنل
regulars
U
پرسنل کادر منظم
regular
U
پرسنل کادر منظم
carreer personnel
U
پرسنل کادر ثابت
masochism
U
لذت بردن از درد لذت بردن از جور وجفای معشوق یا معشوقه
vacations
U
استراحت
rehabilitation
U
استراحت
idles
U
استراحت
recumbency
U
استراحت
breather
U
استراحت
rests
U
استراحت
idle
U
استراحت
idled
U
استراحت
breathers
U
استراحت
bye
U
استراحت
byes
U
استراحت
relaxation
U
استراحت
idlest
U
استراحت
rest
U
استراحت
vacation
U
استراحت
yasme
U
استراحت
airmen
U
پرسنل نیروی هوایی هوانورد
military pay order
U
جدول تغییرات حقوقی پرسنل
registrant
U
پرسنل ثبت نام کننده
safeguarded
U
مامور حفافت پرسنل و یا اموال
safeguard
U
مامور حفافت پرسنل و یا اموال
transport area
U
منطقه حمل و نقل پرسنل
safeguarding
U
مامور حفافت پرسنل و یا اموال
sending state
U
کشور اعزام کننده پرسنل
overhead personnel
U
پرسنل اضافی یا اضافه برسازمان
enlisted personnel
U
پرسنل سرباز و درجه دار
debarkation net
U
پل تخلیه پرسنل ازکشتی به ساحل
reimbursable personnel
U
پرسنل حقوق بگیر نظامی
release denial
U
جلوگیری از ترخیص پرسنل یاکالا
retrofit action
U
بهبودسازی وسایل وتجهیزات و پرسنل
safeguards
U
مامور حفافت پرسنل و یا اموال
debarkation net
U
تور پیاده شدن پرسنل
blinds
U
بدون دید مستقیم پرسنل
blinded
U
بدون دید مستقیم پرسنل
blind
U
بدون دید مستقیم پرسنل
battlefield evacuation
U
تخلیه پرسنل اسیب دیده
airman
U
پرسنل نیروی هوایی هوانورد
replacement factor
U
ضریب جایگزینی پرسنل ووسایل
respite _
U
فاصله استراحت
rest cure
U
معالجه با استراحت
sick leave
U
استراحت بیماری
lie up
U
استراحت کردن
idle period
U
دوره استراحت
relief time
U
زمان استراحت
meal break
U
استراحت ناهار
relief interval
U
استراحت متناوب
lie by
U
استراحت کردن
lie off
U
استراحت کردن
rest period
U
دوره استراحت
to repose oneself
U
استراحت کردن
resting potential
U
پتانسیل استراحت
lie-down
U
استراحت کردن
lie down
U
استراحت کردن
to go to roost
U
استراحت کردن
to retire to bed
U
استراحت کردن
lie-down
U
استراحت کوتاه
to rest oneself
U
استراحت کردن
to take one's rest
U
استراحت کردن
to pause
U
استراحت کردن
outstretch
U
استراحت کردن
lie down
U
استراحت کوتاه
rest
U
محل استراحت
quiescent point
U
نقطه استراحت
unbuckles
U
استراحت کردن
unbuckled
U
استراحت کردن
rest
U
استراحت کردن
unbuckle
U
استراحت کردن
to rest on one's oars
U
استراحت کردن
electrode bias
U
ولتاژ استراحت
calm down
<idiom>
U
استراحت کردن
go to rest
U
استراحت کردن
repose
U
اسودگی استراحت
rests
U
محل استراحت
rests
U
استراحت کردن
binnacle
U
استراحت پزشکی
surcease
U
پایان استراحت
Recent search history
Forum search
2
New Format
4
واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4
واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4
واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4
واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1
Potential
1
incentive
1
affixation
1
gorse melatonin
1
if you have any question please ask us , we are here to help
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com